آورده اند که در زمان های قدیم مرد دهقان متدینی در شهری زندگی می کرد. روزی به سهم مهمان نوازی، جماعتی را برای مهمانی به خانه اش دعوت کرد. مرد دهقان برای این مهمانی تدارک بسیاری دید و انوع و اقسام میوه ها و خوردنی ها را تهیه کرد. او به کنیزش مقداری پول داد تا به بازار برود و شیر بخرد تا برای مهمانانانش شیر برنج درست کند. کنیز طبق دستور اربابش ظرفی از خانه برداشت و به بازار رفت و مقداری شیر خرید او وقتی که شیر را از شیر فروش گرفت در ظرف را نَبَست و همین طور آن را به خانه آورد. از قضا در همان لحظه لک لکی ماری را به دهان گرفته بود و در هوا بالای سر کنیزک در حال حرکت بود که چند قطره از زهر سمی دهان مار در ظرف شیر ریخت و هیچ کس از آن اطلاع نداشت!
کنیزک خوشحال و خندان و بی خبر از همه چیز به خانه آمد و شیر را به آشپزخانه برد و با آن شیربرنج پخت. وقتی مهمانان آمدند از انواع میوه ها خوردند و شیر برنج را هم کنار بقیه ی غذاها خوردند شیر برنج آن قدر سمی بود که مهمانان به محض آن که لقمه ای از آن خوردن جان به جان تسلیم کردند و بی آن که گناهی داشته باشند سر سفره ی غذای دهقان جان دادند.
سؤالی که برای خیلی ها مطرح شده این است که در این کار مجرم چه کسی است؟؟؟!!!
ادامه داستان...
مولف: رحمت الله رضائی
